مرد یا زنی که زخمزبان میزند, دربارهی همسرش قضاوت میکند و سپس این قضاوت را به شکلی آزاردهنده و انتقادآمیز طرح مینماید و طبعاً در پاسخ اعتراض او هم خواهد گفت که: «من فقط از سر خیرخواهی این حرف را زدم!» ولی واقعیت این است او با چنین برخوردی در واقع میخواسته به همسرش بفهماند که وی را قبول ندارد. اکثر آزارهای کلامی با آهنگی حاکی از قضاوت و خردهگیری همراهند. به عنوان مثال، اظهارنظرهایی مانند «تو زیادی حساسی» که احساسات زن را باطل میخوانند، درست مثل شوخیهای آزارنده، نوعی قضاوت محسوب میشوند. نمونههای دیگری نیز از انتقادهای آزاردهنده وجود دارند. مثلاً جملاتی که این طور شروع میشوند: «مشکل تو این است که …» یا «مشکل بنده با شما این است که ….» اینها نیز مانند بسیاری از جملههایی که از ضمیر «تو» در آنها استفاده میشود, عبارتهایی قضاوت کننده، انتقادآمیز و آزاردهنده هستند.
شوخیها یا جملات آزاردهندهی بارزتر تأثیر عمیقتری نیز دارند: «کلک!, تو اصلاً هیچوقت راضی نمیشوی, سلیطه, احمق, دیوانه و یا یک دقیقه هم آدم را به حال خودش نمیگذاری, چه خنگی! و یا چقدر احمقی…!»
تأثیر جملههای انتقادآمیزی که دربارهی شما هستند ولی به دیگران گفته میشوند و ضمیر «تو» در آنها به ضمیر «او» تبدیل میشود نیز بسیار آزاردهنده است:
«از سایهی خودش هم میترسد!, نمیگذارد چیزی درست بماند! یک جا بند نمیشود و یا یک لحظه دست از غرزدن برنمیدارد. دارد دور خودش میچرخد. خودش هم نمیداند چه میکند…»
نظرهای منتقدانه دربارهی اشتباهاتی که مرتکب شدهاید و یا حرفهایی که به دروغ راجع به شما در حضور دیگران میزنند و در نتیجه شما را شرمنده و دستپاچه میکنند نیز آزار کلامی به حساب میآیند. مثلاً میگویند: «زود دست و دلش میلرزد. آدم عصبیای است. آشغالها را جارو میکند، ولی زیر قالی! هر بار که میرود خرید، کیف پولش را جا میگذارد!…»
جملههایی که کلمات خاصی از متن گفتوگو را مورد انتقاد قرار میدهند نیز آزاردهنده هستند. به مثالهای زیر توجه کنید!
سودابه و علی آمادهی رفتن به اسکی هستند. سودابه با اشتیاق وصفناپذیری میگوید: «وای، تا آنجا رانندگی! کی میرود این همه راه را؟» علی با تندی جواب میدهد: «تو که رانندگی نمیکنی. من میکنم!»
در طول پخش یک آگهی تجاری، مهری وارد اتاق نشیمن میشود و از رضا میپرسد: «برنامه تمام شد؟» رضا با عصبانیت پاسخ میدهد: «این که برنامه نبود! مسابقهی نهایی بود»
در هر دو مثال فوق، زن احساس سرخوردگی کرده به خود میگوید: منظورم این نبود. مسلماً منظور او برای فرد آزاردهنده نیز کاملاً روشن بوده است، این نوع شخصیتهای آزاردهنده به احتمال زیاد، دائم به همسرشان سرکوفت میزنند که تو همیشه حق را به خودت میدهی.
انتقاد در قالب کمک یا نصیحت هم آزار کلامی یا زخم زبان محسوب میشود: «بهتر نبود …؟ اگر چنین میکردی، نتیجه بهتر میشد. این راه بهتری بود اگر … اگر جای تو بودم، این طوری این کار را انجام میدادم. دفعهی بعد تو باید… باید از … استفاده میکردی. ببین چه چیزی را از دست دادی!…»
پاسخ به «قضاوت کردن و خرده گرفتن»
معمولاً قضاوت و سرزنش چیزی جز دروغ دربارهی عملکرد و ویژگیهای شخصی فرد دیگر نیست. این رفتارها در واقع ضربههایی هستند که بر پیکر احساس خودارزشمندی شخص وارد میآیند. وقتی دیگران دربارهتان قضاوت میکنند و یا از شما خرده میگیرند که مثلاً «تو یک رانندهی مزخرف هستی» شاید بهتر باشد از خود بپرسید: «واقعاً چه کسی حق یا اجازه دارد دربارهی من قضاوت یا انتقاد کند؟» شخص انتقادکننده کیست؟ چه کسی دارد دربارهی من قضاوت میکند؟نه یک دادگاه، نه دیوان عالی کشور، نه خدا، بلکه یک آدم که باید سرش توی کار خودش باشد!
هیچ کس حق ندارد دربارهی خصوصیات فردی و اعمال و افکار شما قضاوت یا انتقاد کند. به دست دادن تعریفی از شما، تعرضی آشکار نسبت به مرزهای شماست. فضولی یک نوع تجاوز است! برای پاسخ دادن به قضاوت و انتقاد، تا آنجا که میتوانید قاطع، همدلانه، محکم و از موضع قدرت حرف بزنید و اجازه دهید انرژی خشمتان از شما حمایت کند؛ مثلاً براحتی بگویید: «هیچ میفهمی چه میگویی؟ یا کسی از جنابعالی نظر نخواست!… نمیخواد از من خرده بگیری! کافی است! کی به حرف تو گوش میدهد؟ چرند است! خواهش میکنم این وراجیها را برای خودت نگه دار! لطفاً سرت توی کار خودت باشه! و یا به تو ربطی ندارد!…»
سپس گفتوگو را قطع نموده در صورت امکان از آنجا دور شوید. در هر حال از ادامهی بحث خودداری کند چرا که هر نوع جروبحث از اثرات واکنش شما میکاهد.
بیولوژکی مردان به شکل ضعیفتری تری به وسیله هورمونها کنترل میشود. به هر حال در موقعیتهایی که هورمون تستترون مرد- بیش از اندازه ترشح میشود یا به کلی ناپدید میگردد تغییرات معینی در شخصیت مرد روی میدهد.
به طورِ مثال ثابت شده است مردانی که دارای بیش از یک کوروموزومی که غالباٌ در مردان کوروموزوم نشانه نامیده میشوند باشند، بینهایت پرخاشگر و بیشتر رفتار وحشیانه از آنها سر میزند و میتوانند مجرمین خطرناکی به شمار روند..از سوی دیگر مردی که تولید ترشحش با اخته شدن یا بیماری متوقف گردیده باشد، موجودی آرام و سر به راه است .قرنها پیش خواجه ها مراقب حرم سرا های امپراتورانِ روم بودند .خواجه ها که رفتاری نرم و ملایمی با زنانِ حرمسرا داشتند ،هیچ گونه میل جنسی نداشتند و خادمانی وفادار به شمار میرفتند.گاهی خواجه ها فرزندان دوم یا سوم خانواده هایِ حاکمان رم بودند.این خواجه ها در نوجوانی اخته می شدند تا فکر رقابت با فرزندان ارشد به مغزشان
خطور نکند
.
زنان و مردان باید به خاطره سلامتی خود هم که شده،برای فعالیتهای های خود اهمیتی ویژه ای قائل باشند،و به تغییراتی که در آنان پدید می آید توجه داشته باشند.زیرا تغییرات عجیبی در وجود آنان صورت میگیرد، با این که مردان دچار تغییرات هورمونی ماهانه نیستند با این حال میگویند یک تغییرات دوره ای را میتوانند به نوع دیگری احساس کنند.و به طورِ یقین نگاهی به تصویر دوره زندگی آنان ثابت میکند که احساسشان درست است.
دکتر Levinson در مطالعات ?? ساله خود نتیجه گرفت که زندگی مردان را میتوان به ? مرحله یا فصل تقسیم کرد . وی در کتاب خود به نام “فصلهای زندگی مرد " ، گذر نیمه زندگی را که مردان اغلب از ?? تا ?? سالگی تجربه میکنند،توضیح میدهد.این گذار برای بیشتر مردان مرحله بحرانی است. دکتر Levinson رفتار مردان را در این دوره به خوبی درک کرده و آنرا با حسن نیت توصیف میکند و اِی کاش سایرین نیز در صحبت سندرم زنان چنین حسن نیتی می داشتند.
دکتر Levinson می تویسد: مردی که دچار این بحران است،غالباٌ غیر منطقی است، ممکن است سایرین او را در بسیاری از موارد “ آشفته ” یا “بیمار" بنامند. وی همچین اضافه میکند:” خود مرد یا کسانی که به رفتار او اهمیت میدهند ، باید درک کنند که او یک دوره تکاملی را میگذرند،و درگیرِ وظایف نیمه زندگی خود است.
مردان نیز اختلالات روزانه و ماهانه ِ خود را دارند.ولی با رفتار نامطلوب و غیر انسانی دیگران رو به رو نیستند. در حالی که ممکن است مردان بدونِ اینکه سندرم را کاملا بشناسند،از نظرِ روانی و فیزیکالی در برابرِ دوره های ماهانه زنانِ واکنش نشان دهند.
در مطالعه ای در استرالیا حرارت بدن زنان با حرارت بدن همسرانشان در یک زمان جدول بندی شد.حرارت بدن بسیاری از مردان در نیمه ماه همزمان با حرارت بدن همسرانشان بالا میرفت .حرارت بدن زن به این دلیل بالا میرفت که تخمدانها تخمک گذاری میکردند.اما از نظرِ فیزیکی دلیلی برای بالا رفتن حرارت بدن مرد موجود نبود.با این حال این نمودار نشانی از یک سازگاری بود.این مطالعه نشان میدهد که دوره های حرارتی بدن زن و مرد همانند بود یعنی زمانی که این دو با هم با سازگاری زندگی میکردند، حرارت بدنشان به هم نزدیک بود.در میان زنان و مردانی که روابط آشفته ای داشتند،تنها شمار کمی دارای درجه حرارت یکسانی بودند.
همانندی حرارت بدن یک مرد با زن و دوره های او میتوانند تا حدی شدت یابد که وقتی زن باردار است،مرد نیز نشانه هایی از بارداری داشته باشد.این حالت “بارداری مرد - سندرم کرچ نشستن" نامیده میشود که از زبان فرانسه گرفته شده است . این یک واژهِ بود که مردم شناسان برای تعریف مراسم مذهبی که پدران باردار در قبایل ابتدایی اجرا میکردند به کار بردند.به طورِ مثال، زمانی که همسرانِ انان در بسترِ زایمان بودند ، مردانی که متعلق به قبیله چوراتی در آمریکای جنوبی بودند، ادای زنانِ در حال زایمان را در می آورند و چند روزی در خانه استراحت میکردند.امروز نیز سندرم کرچ نشستن یک تقلید مرد از بارداری زن است.
پژوهشها ها نشان داده است ، که بین ?? تا ?? درصد پدران باردار نشانه های بارداری را که شامل اشتهای بیش از حد، چاقی، تورم، تهوع و استفراغ و غیره است، را تجربه میکنند.
گزارشاتی موجود است از پدران که در نُه ماه بارداری همسرشان از سوء هاضمه رنج می بردند یک شیشه قرص بهمراه داشتند.و وقتی همسرشان فرزند سلامی به دنیا می آورد اضطراب آنان نیز از بین می رفت و دیگر نیازی به قرص نداشتند.حال آنها خوب می شد، اما مردانی نیز هستند که از افسردگی پس از زایمان هم بهمراه همسرشان رنج میرند حتی اگر همسرشان افسرده نباشد.
مردها نیز مانندِ زنان در مورد عوامل خارجی مانندِ ماه یا هوا صحبت میکنند.افسانه های سنتی که میگوید ماه مردان را دیوانه میکند و از نظرِ جنسی دچار جنون میشوند، هنوز به قوت خود باقی است. در گرمایِ تابستان که خیابان ها چون حمامِ بخار است،میزان جرم بالا میرود. اگر ماه و گرما و شرجی را مسبب جرم بدانیم ،هنگامی که مردان از نظرِ عاطفی بی ثبات میشوند، و کنترلِ خود را از دست میدهند ، بیشتر مرتکب اعمالِ وحشیانه می گردند تا زنان ، چنانکه ?? درصد جرم ها را مردان مرتکب میشوند و بر خلاف باورِ عمومی ، میزان خود کشی نزد مردان بیشتر از زنان است
و وقتی به دردهای تحمِلی و خود خوری و خودکشی نزد مردان نگاه می کنِیم میبینم که آنها همواره پیشگامند ( البته به اعتقاد من این میزان ارتکاب به خودکشی است که در بین زنان خیلی بیشتر است ولی در مورد نتیجه یک خودکشی موفق , مردان پیشگامند! نتیجه آمار به این دلیل معکوس است چون به اعتقاد من اغلب (تاکید می کنم اغلب!) زنان بیشتر تظاهر به خودکشی می کنند و خودکشی به قصد مرگ نیست! اما مردان عموماٌ در این شرایط برای یکسره کردن و پایان دادن به خود اقدام می کنند.
روانکاوی، “میل” را در بشر به عنوان “عامل مولد فشار جسمی و روانی”، و “لذت” را به منزله پدیده ای خوشایند که به این فشارها پایان می دهد، تلقی می کند. در فرهنگ ما، در پرورش و تربیت کودکانمان، به این پدیده لذت بردن به هیچ وجه بها داده نشده است. در فرهنگ ما یکی از بزرگترین موتورهای اعمال ما، تصویری است که از خود به دیگران و به اجتماع می دهیم و به فرزندان مان نیز این را به عنوان بزرگترین انگیزه اعمال و تصمیم گیری هاشان، القا می کنیم
می توان گفت هسته ی اصلی “میل جنسی”، غریزه ی جنسی است که خود را به صورت رانش نشان می دهد. ممکن است شخص خاصی نیز هدف این میل نباشد و تنها بصورت یک خواهش، یک احتیاج بروز می کند. خواهشی که ریشه اش به عمل کرد بیولوژیکی مغز ارتباط دارد. گاهی مثل احساس گرسنگی و بدون اینکه نظر ما را بخواهد خودش را به ما تحمیل می کند. در بیشتر موارد عاملی محرک بیدار کننده امیال ماست. این محرک می تواند یک خواب، یک فانتزی و یا یک پدیده ی خارجی باشد. این محرک، به مغز ما نشانه هایی تصویری، صوتی و یا بویایی و .. می فرستد. گیرنده های اعضای حسی ما (چشم ها گوش ها ، پوست..) این نشانه ها را به مغز ما منتقل می کند و میل در ما بیدار می شود.
حافظه نقش اساسی در شدت بخشیدن به این امیال دارد. حافظه، موقعیت حال را با خاطره ی تجربه ی لذت در گذشته، آغشته می کند. تعریفی که از “میل” می دهیم هم، بر همین اساس است: “میل تجسم لذت در لحظه ی واقعی و حال است”
میل و کمبود
در حقیقت طبق چیزی که روانشناسان معتقدند، شدت میل ارتباط مستقیم به میزان “احساس کمبود” دارد. اگر فردی که به او گرایش داریم، در پیش ما باشد، به دلیل اینکه احساس کمبود راحت تر می تواند ارضا شود، میزان میل نیز کمتر است. بر عکس وقتی فرد دست نیافتنی، دور یا ممنوع باشد، کمبود شدیدتر و در نتیجه میل عمیق تر است. “لاکان” روانکاو فرانسوی، تا آنجا پیش می رود که انسان را اینگونه تعریف می کند: “انسان چیزی نیست غیر از خواهش و فقدان.” به عقیده او، بشر را در تمام طول زندگی اش، یک احساس فقدان، دنبال می کند. این احساس فقدان ما را وادار می کند که دائم در جستجو باشیم. در جستجوی چیزی و یا کسی که این احساس خلا را پر کند و بر این جستجوی بی پایان، خاتمه دهد. به عقیده ی او، زندگی کردن یعنی از فقدانی به فقدان دیگر گذر کردن و نباید فراموش کرد که این احساس فقدان بیش از اینکه منفی باشد، موتوری است که انرژی های ما را بسیج می کند و اگر در راه درست کانالیزه شود، خلاقیت های بیشماری را در زمینه های گوناگون در ما بیدار می کند.
“لذت” بازتابی از ارضای میل
وقتی امیال ما ارضا می شوند، احساس بسیار مثبتی ما را فرا می گیرد. این احساس را لذت می نامیم. در بسیاری از تمدن ها، پدیده ی لذت به شدت سرکوب شده است و نتیجه آن که هنوز نیز در فرهنگ های گوناگون دید درستی نسبت به پدیده ی لذت وجود ندارد. در صورتی که طبق چیزی که دانشمندان و روانشناسان به ما می گویند، “ظرفیت لذت بردن ” نه تنها پدیده ای روانی است، بلکه به نوعی در بیولوژِی ما ثبت شده است. بخش بیولوژیک لذت، به سیستمی در مغز ما بر می گردد(هیپوتالاموس و مراکز لمبیک) و حتی مولکول های مخصوص به خودش را دارد (آندومرفین) که از نرون های این مراکز ترشح می شود.هر فعالیت لذت بخش، این سیستم را به کار می اندازد و میزان آندومرفین را در خون بالا می برد. آب خوردن، غذا خوردن، ادرار کردن، ورزش کردن و خصوصا عشق بازی کردن، می توانند عامل این بالا رفتن باشند و احساس لذت را در ما ایجاد کنند.ترشح آندومرفین در خون هم زمان باعث کاهش اضطراب و استرس و درد ، و افزایش احساس رضایت و خوشحالی، و نیز حتی ظرفیت های ذهنی و
می شود.
کار کرد دیگری که پدیده ی “لذت بردن” در زندگی روزمره ی ما دارد این است که به صورت موتور اعمال ما عمل می کند.زیرا تجربه ی لذت، به عنوان پاداشی است که انگیزه ی ما را برای دوباره انجام دادن آن فعالیت، افزایش می دهد.در حقیقت خاطره ی لذت در ذهن ما، امیالمان را بیدار نگه می دارد.تجربه ی لذت به بشر یاری می دهد که وجود زمینی اش را راحت تر بپذیرد.وجودی که آگاهی به مرگ او را می تواند به اوج اضطراب برد.قرن های زیادی بشر لذت را به عنوان گناه تلقی می کرد در صورتی که جستجوی لذت، بزرگ ترین محرک و موتور زندگی است.
روانکاوی، “میل” را در بشر بعنوان “عامل مولد فشار جسمی و روانی”، و “لذت” را بمنزله ی پدیده ای خوشایند که به این فشارها پایان می دهد، تلقی می کند.
در فرهنگ ما، در پرورش و تربیت کودکانمان، به این پدیده ی لذت بردن به هیچ وجه بها داده نشده است.در فرهنگ ما یکی از بزرگترین موتورهای اعمال ما، تصویری است که از خود به دیگران و به اجتماع می دهیم و به فرزندان مان نیز این را به عنوان بزرگترین انگیزه ی اعمال و تصمیم گیری هاشان، القا می کنیم.بچه های ما، باید کارهایی انجام دهند تا در نظردیگران ” بچه خوبی “به نظر برسند. بندرت پیش میآید که به “لذت بردن” به عنوان عامل تعیین کننده انتخابشان بها دهیم.اگر کودکان مان را درحال انجام کاری لذت بخش ولی بی فایده مشاهده کنیم، آن کار را وقت تلف کردن تلقی می کنیم و چنانچه کودکان مان را به فعالیت هایی سوق می دهیم، بیشتر جنبه ی وجه اجتماعی و مفید بودن آن را در نظر می گیریم، تا میزان علاقه و خوشایند بودن آن فعالیت را برای کودک.
عدم ارضای امیال جنسی
عدم ارضای امیال جنسی، بر جسم و روان فشاری زیادی وارد می کند.اگر محرومیت ها موقت باشد تاثیرات نیز موقت هستند. ولی اگر بطور مدام حضور داشته باشند، می توانند تاثیرات عمیق تری بر ابعاد مختلف بدنی و روحی فرد وارد کنند.عدم تجربه ی لذت جنسی برای زن و مرد، با کاهش بیش از حد هورمون آندو مورفین همراه است و همانطور که گفتیم، این هورمون عامل مهمی در ایجاد احساس آرامش و شادی دارد.
نباید فراموش کرد که “حضور میل” اهمیت زیادی در تجربه ی لذت در فرد دارد. بارور کردن میل یکی از عواملی است که انسان را در رسیدن به لذت جنسی یاری می دهد.بخاطر همین است که مثلا نوازش، نقش مهمی را در رابطه ی جنسی بازی می کند.در حقیقت نوازش در بسیاری موارد با افزایش خواهش جنسی افراد، باعث می شود که رابطه ی جنسی ارضا کننده تر ی با یکدیگر داشته باشند.
میل جنسی زن، معضلی به درازای تاریخ
میل جنسی زن در بیشتر دوران های تاریخی، به گونه ای منفور نگریسته شده است . به خاطر همین است که بیشتر قوانین مذهبی و اجتماعی، سعی در کنترل و سرکوب این امیال زن داشته اند.میل جنسی زن چنان ایجاد وحشت می کرده است، که بطرق مختلف سعی در مهار کردن آن کرده اند. خلق داستان ها و اسطوره هایی که در آن ها، زن و میل جنسی او، به صورتی شیطانی و مخرب به نمایش گذاشته شده است، نمودی از این وحشت است. در یونان باستان، افسانه های زیادی ابداع کرده بودند که در آن ها، پرسوناژهای اصلی ارواح خون آشام زنانی بودند که حتی پس از مرگ نیز در جستجوی ارضا امیال کثیفشان بودند.
در هند این ترس از زن در این ضرب المثل به چشم می خورد: “همچنان که آتش را با چوب نمی توان آرام کرد و تمام رودهای دنیا، برای پر کردن دریا کفایت نمی کنند، میل زنان نیز هیچ گاه آرام نخواهد گرفت، حتی اگر تمام مردهای عالم را در اختیارشان بگذاری.”
در اروپای قرون وسطی، پدران کلیسا تمام تلاششان بر این بود که کریه ترین چهره ی ممکن را از خواهش های جنسی زن ارائه دهند . برای سنت ژان کریستف، تمام جادو های سیاه از اشتهای سیری ناپذیر زنان سرچشمه می گیرد .
یکی از مشغولیات ذهنی عمده ی پزشکان قرن 19 این بود که چگونه این اشتهای سیری ناپذیر زن را خاموش کنند. “دکتر فیو” در سال 1880 در مورد میل جنسی زن اینطور توصیح می دهد:
” شهوت جنسی زن خوشبختانه مخفی است. یعنی زن برای کشف این شهوت احتیاج به کمک مردان دارد. تا مردی آن را بیدار نکند، این خواهش ها خفته می مانند.در نتیجه مردها باید کاملا مواظب باشند که تا می توانند از بیدار شدن این امیا ل جلوگیری کنند و مراقب باشند که در هنگام انجام عمل جنسی، کاری انجام ندهند که این لذت های شدید در زن بیدار شود.نباید فراموش کرد که همه ی زن های نجیب هم بطور بالقوه این شهوات بی حد را در خود نهفته دارند و این وظیفه ی همسر است که مواظب باشد با ” نوازش های خطرناک” این لذایذ را بیدار نکند.”
پزشکان دیگر برای مهار کردن این امیال، راه های دیگری نیز پیشنهاد می کردند از جمله: آموزش زن در منفعل بودن، خجالتی و بی دست و پا بودن، استفاده از کمر بندهای عفت که آلت تناسلی زن را در خود محبوس می کرد و در نهایت اگر هیچکدام از این ها چاره ساز نبود، به بریدن بخش تا بخش هایی از آلت تناسلی زن اقدام می ورزیدند. زیرا به عقیده ی آن ها، زن خوب و نجیب زنی بود که از امیال جنسی عاری باشد و تجربه ی لذت جنسی را با خود به گور ببرد.
تمام این اقدامات، مثمر ثمر واقع شد و همانطور که دکتر ویلیام در سال 1840 اعلام می کند:
“در حال حاضر با صراحت تمام می توانم اعلام کنم که سکسوآلیته زن خاموش شده است.عشق به کانون خانواده و فرزندان و کارهای خانه، تنها علائقی است که زن ها احساس می کنند. بندرت پیش می آید که یک زن عمل جنسی را برای ارضا خودش طلب کند.”
در فرهنگ ما نیز اگر به ادبیات ایران رجوع کنیم، انعکاس چنین تصویری را از زن مشاهده می کنیم:
خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی ، در اندرزی به پسرش از قول نظامی گنجوی چنین می گوید:
“زن گر نه یکی هزار باشد / در عهد کم استوار باشد
زن دوست بود، ولی زمانی / چون جز تو نیافت دلستانی
چون جز تو کس دگر ببیند / خواهد که تو را دگرنبیند
این کارزنان پاکباز است / افسون زنان بد دراز است”
در اینجا سوال اصلی که در ذهن نقش می بندد این است که آیا واقعا این خواهش های جنسی زن تا این حد سیری ناپذیر است؟ این که میل جنسی زن چیست و چگونه خود را نشان می دهد، بحثی مفصل است که در گفتار ما نمی گنجد و آن را به مقالات بعد موکول می کنیم . تنها ذکر این نکته لازم است که زن بخاطر ساختار عضو تناسلی اش و نقاط حساس آن (و نیزبه دلایل دیگر)، قادر است حس های جنسی بسیار قوی را تجربه کند.اما به دلیل عدم تقارنی که در زمینه ی جنسی با مرد دارد، بیشتر در معرض احساس محرومیت است.”عدم تطابق زمانی” که می تواند بین ارگاسم (اوج لذت جنسی) زن و مرد وجود داشته باشد می تواند عاملی باشد که مانع رسیدن زن به اوج لذت جنسی شود و همانگونه که نیاکان مانیز پی برده بودند، بیدار شدن و ارضا شدن میل جنسی در زن، به دلیل متفاوت بودن و دیررس بودنش نسبت به میل جنسی مرد، می تواند در رابطه کشف نشده باقی بماند.
میل جنسی و ترس
یکی از موانع لذت جنسی ترس است. ترس به نوعی می تواند “میل” را در انسان به اعماق وجودش سوق دهد
- ترس از گناه
همان طور که گفتیم در بسیاری از فرهنگ ها، عشق جنسی رابه عنوان گناه تلقی می کنند.این مسئله باعث شده است که بسیاری از افراد، “میل جنسی” و “لذت جنسی “را با گناهکار بودن برابر قرار می دهند.”سکوتی” که در بسیاری از خانواده ها در قبال مسائل جنسی وجود دارد، کافی است که ذهن فرزندان از آن تابویی بزرگ بسازد.در این خانواده ها، بچه ها خیلی زود در می یابند که نه تنها سوال کردن در این زمینه ها ممنوع است، بلکه کوچکترین حرکتی که به نوعی با سکسوآلیته در ارتباط باشد نیز شدیدا وقیح است. حتی اگر در حوزه ی ذهنی باشد: خواب دیدن ، میل داشتن، نگاه کردن، بدن خود را نوازش کردن …اگر هم کلامی در این ارتباط بیان شود با ارزش گذاری های منفی همراه است.:”زشت است”، “منفور است”…تمام اینها در این جهت که تصویر شنیعی از امیال جنسی داده شود.( به عنوان نمونه مشاهده می کنیم تا زمانی نه چندان دور دراروپا، احساس گناه شدیدی در قبال امیال جنسی به افراد اعمال می شد و از متدهای گوناگونی برای سرکوب میل جنسی در نوجوانان استفاده می کردند(خصوصا در قرن 18 و 19) . مثلا برای اینکه نوجوان در رختخواب و حتی در خواب دست به خودارضایی نزند، از روشهایی مثل: حبس کردن دست ها در کیسه، بستن دست ها در هنگام خواب و ازهمه وحشتناک تر، نسب حلقه ای فلزی به آلت تناسلی پسرها در هنگام خواب، استفاده می کردند.این حلقه ها از داخل دارای تیغه های سوزن مانندی بودند که چنانچه در خواب نیزبه نوجوان حالت تحریک جنسی دست می داد، تماس پوست آلت با تیغه های حلقه، باعث ایجاد دردی شدید و پایان دادن به این “میل منفور” بود.)
باید بگوییم ، با مرور زمان، کودک ونوجوان این تابو هارا درونی می کنند.این تابو ها، به نوعی میل رابه زنجیر می کشند و باعث می شوند طبیعی ترین حس انسان یا سرکوب شود و یا حضورشان فرد را در وحشت واز خود بیزاری غوطه ور کند .در حقیقت درونی کردن این تابو ها، می تواند اختلالات مهمی در میل جنسی و نیز رسیدن به لذت جنسی ایجاد کند. به عنوان مثال، فرد به محض قرار گرفتن در رابطه، دچار ترس های شدید می شود. ترس هایی که او را از داشتن یک رابطه جنسی ارضا کننده محروم می کنند و یا هر بار که فرد تصمیم به برقراری رابطه ی جنسی بگیرد افکار مزاحم، چیزهای دیگری را جایگزین میل جنسی فرد می کنند.(”الان موقع مناسب نیست، کلی کار دارم، ظرف های کثیف مونده یا باید برم فاکتورها رو بدم”)
یکی از پدیده هایی که بعنوان نمونه در بعضی از مردها سکس را با اضطراب زیاد همراه می کند، این است که بطور ناخود آگاه ارتباط با هر زنی برایشان تداعی رابطه با مادرشان است. این که مرد، زن را تنها به عنوان “جایگزین مادرش” تلقی کند، باعث می شود که در هنگام برقراری رابطه ی جنسی، اضطراب های شدیدی را در حوزه ی آگاه ذهنش تجربه کند. زیرا این رابطه در نا خودآگاهش تصویری از “همخوابگی با مادرش” را دارد. بخاطر همین است که گروهی از مردان که وابستگی شدیدی به مادرانشان دارند، در هنگام شروع رابطه با یک زن دچار ترس های شدیدی می شوند و این ترس ها به نوعی بر میل جنسی آن ها به آن زن تاثیر می گذارد و حتی می تواند باعث تجربه ی ناتوانی جنسی در فرد شود. در خیلی از این موارد، برای حل مشکل ، باید به اعماق و ریشه های آن پرداخت و در همین جهت، گاهی “روان درمانی”، الزامی می شود.
- ترس زاییده از تجربیات منفی
از عوامل دیگری که می تواند در فرد ترس های عمیق در رابطه با کشش های جنسی ایجاد کند، تجربه های وحشتبار جنسی دردوران کودکی است. تجاوز های جنسی به فرد در سنین پایین، می تواند در او احساس تنفر عمیقی نسبت به امیال جنسی ایجاد کنند . زیرا برای فرد میل جنسی، تداعی گر حس شرم و تحقیر و وحشت می شود.
یکی از عوامل دیگر ترس از نزدیکی جنسی، اولین تجربه ی جنسی می تواند باشد.این مسئله، خصوصا در زن ها و در کشورهای سنتی که حتی روز و ساعت اولین رابطه ی جنسی، از پیش تعیین شده است به چشم می خورد. عدم آگاهی مرد به چگونگی بر انگیختن و ارضای امیال جنسی او ونیز نا آشنا بودن خود زن به امیال جنسی اش، در خیلی از موارد، این تجربه را برای زن به تجربه ای دردناک و مشمئز کننده تبدیل می کند.
- ترس از لذت
هر چند این تیتر ممکن است در نظر اول به نظرمان غریب بیاید، زیرا به نظر می رسد که جذابیت لذت برای ما بحدی است که قاعدتا ترس را در همان اول باید متلاشی کند. ولی متاسفانه این ترس، جزو ترس هایی است که می تواند میل جنسی را در چنگال خود اسیر کند.در حقیقت، تجربه ی لذت جنسی، تجربه ایست که وقتی نهایت فرد رادر بر می گیرد، می تواند برای افرادی که دوست دارند همه چیزشان در کنترل فکر و منطق باشد، وحشت غریبی ایجاد کند.زیرا برای این افراد، غرق شدن در لذت برابر است با “بچه گانه “عمل کردن. یکی از بیم های این افراد این است که با رها شدن در لذت، تصویر مضحکی از خود به فرد مقابل ارائه دهند. زیرا غرق شدن در لذت می تواند عکس العمل های فرد را از کادری که خودش و دیگری از او در ذهن دارند خارج کند و جنبه ی دیگری از او را به نمایش بگذارد.مثلا اگر فردی باشد که عادت نداشته باشد احساساتش را در حرکات بدنش ، در صدایش و نگاهش بروز دهد، تجربه ی لذت را به عنوان خطری برای تصویری که از خود دارد و نیز تصویری که سعی دارد از خود به هم بسترش دهد، تلقی کند و نهایتا ترس از اینکه بروز این تجربه در ارتباطی که با فرد مقابل دارد تاثیر بگذارد.شاید بگویید خوب چه از این بهتر! اما مشکل این است که در خیلی روابط، نگه داشتن فاصله با دیگری، عملکرد های خاص خودش را دارد و از دست رفتن این فاصله برای بعضی آدم ها گران تمام می شود.فرد حتی می تواند با وجود لذتی که از رها شدن در نوازش های دیگری حاصلش می شود، در مقابل این میل مقاومت کند و آن به این علت که در زوجشان همیشه اوست که همه چیز را در دست می گیرد و کنترل می کند.
در اینجا بجاست کمی نیز از” ترس از صمیمیت” سخن بگوییم.
- ترس از صمیمیت
گفتیم “نگه داشتن فاصله ی عاطفی”، جزو مکانیسم های دفاعی بعضی از اشخاص است. صمیمیت عاطفی بین یک زوج، تنها به در آغوش هم خفتن و یا گفتن جمله های احساسی و جنسی خلاصه نمی شود.صمیمیت، دیگری را به عمق درون خود راه دادن را نیز شامل می شود. با اینکه احساس خوبی می تواند باشد ولی ریسک” بدفهمی”، “احساس کوچک شدن کردن” از جانب طرف مقابل را نیز به دنبال داشته باشد. به این دلیل و دلایل دیگر که در بحث ما نمی گنجد، در بعضی افراد رابطه ی صمیمی به منزله ی تجاوز به حریم شخصی شان است و چون رابطه ی جنسی به نوعی می تواند در خود شخص و یا در شخص مقابل، انتظار صمیمیت بوجود آورد، پس برای فرد به گونه ای به عنوان تهاجم نیروهای بیگانه به سرزمین درون تلقی می شود.
اگر در عواملی که در بالا ذکر کردیم توجه کنیم، متوجه می شویم که” رابطه”، یکی از فاکتورهای مهمی است که در ایجاد “ترس از میل جنسی” نقش دارد. به همین دلیل لازم می دانیم در مورد چگونگی تاثیر این دو بر هم، نکاتی را بیان کنیم.
میل جنسی و رابطه
یکی از تفاوت های عمده ی انسان با حیوانات در زمینه ی جنسی این است که امیال جنسی انسان از بعد غریزی شان بسیار فراتر می روند. از عواملی که برامیال جنسی انسان تاثیر فراوان دارد، رابطه های انسانی با تمام پیچ و خم هایش است.کیفیت و چگونگی رابطه عاطفی و روحی دو نفر، عامل تعیین کننده ای در ارتباط جنسی آن ها می باشد.
امیال جنسی ما وقتی در رابطه با دیگری قرار می گیرند، با بسیاری عوامل دیگر ترکیب می شوند.ما، پیام هایی که در زندگی روزمره نمی توانیم به شخص مقابل انتقال دهیم، با امیالمان ترکیب می کنیم. به این معنی که رابطه جنسی برایمان تنها وسیله ای برای ارضای امیال نمی شود، بلکه می تواند ابزاری شود که به وسیله ی آن با زبان گاهی “غیر کلامی ” حرف های ناگفته مان را با دیگری در میان بگذاریم. و یا حتی خشم ها و عصبانیت ها و نارضایتی هایی که در ابعاد دیگر از شخص مقابل داریم، به روابط جنسی انتقال دهیم. میل به تحقیر ویا سرزنش دیگری نیز در رابطه جنسی می تواند انعکاس پیدا کند.خصوصا زمانی که استفاده از ” زبان ” و “حرف زدن “برای مطرح کردن مشکلات و دلخوری ها، کنار گذاشته شود، سکس به عنوان حوزه ای که درآن دو فرد بطورتنگاتنگ با هم در ارتباط هستند، تبدیل به فضایی ” مناسب ” (یا بهتر است بگوییم نامناسب!) برای “گفتگوهای های غیر زبانی” می شود. نوع رابطه ای که طرفین در زندگی روزمره با هم دارند، می تواند دربستر زناشویی ادامه پیدا کند.مثلا اگر زوج دچار مشکل” بازی قدرت” در رابطه شان باشند، حضور این پدیده در میل جنسی و در کیفیت معاشقه شان امکان دارد ایجاد اختلالاتی کند.
میل جنسی در انسان، نیاز به شکوفایی رابطه در ابعاد روحی- عاطفی اش دارد و بطور متقابل، میل جنسی به دیگری، جزو پایه های یک رابطه ی شکوفا و صمیمی در زندگی زناشویی است.این دو عامل نه تنها در رابطه ی دو طرف مهم هستند، بلکه تاثیر بسزایی نیز در اعتماد به نفس و تصویری که فرد از خود و دیگری دارد می گذارد.
در هر صورت واقعیت زیر انکار ناپذیر است:
مشکل بتوان به کسی که به عنوان فرد برای ما ارزش قائل نیست، میل جنسی داشت.
بر خلاف چیزی که خیلی از ما تصور می کنیم، در روابط طولانی مدت، عشق و یا حتی کشش جنسی بین دو نفر برای برقراری یک رابطه جنسی ارضا کننده، کافی نمی باشد. می بینیم که سیستم روانی و ارتباطی بشر، بدلیل پیچیدگی هایش، می تواند بطور مثبت و یا منفی بر “میل جنسی”، تاثیر بگذارد. تعمق در رابطه و نیز ترس های خودآگاه و ناخودآگاهمان، می تواند قدم مثبتی باشد برای اینکه با خواهش های جنسی خود مستقیم تر ارتباط برقرار کنیم.